موعودگرایی سیاسی
سیدعلی میرموسوی: موعودگرایی سیاسی تلفیقی از آموزه های موعودگرایانه و اسلام سیاسی است و از یک سو ایده آخر الزمان و ظهور منجی موعود و از سوی دیگر اندیشه تاسیس حکومت دینی و اداره جامعه بر اساس دین را به عنوان مقدمه ظهور طرح می کند.
موعودگرایی جریانی ریشهدار در تاریخ اندیشه و تمدن اسلامی است که در اشکال گوناگون و با ویژگیهای متفاوتی ظهور و بروز یافته است. این جریان البته به تمدن اسلامی اختصاص ندارد و گونههای زرتشتی، یهودی و مسیحی آن نیز همواره وجود داشتهاند. برخی براین باورند که موعودگرایی در جهان اسلام ریشه در اعتقادات یهودی دارد و از راه یهودیان یمنی که به آیین اسلام گرویدند به ذهنیت و اندیشه مسلمانان راه یافته است. این نوشتار به بحث درباره گونهای از موعودگرایی میپردازد که در دوران معاصر در ایران پدیدآمده و بسطیافته و از آن میتوان با عنوان موعودگرایی سیاسی یاد کرد. در این راستا نخست مفهوم موعودگرایی و چگونگی تفکیک آن به سیاسی و غیر سیاسی بررسی میشود و سپس ویژگیها و ابعاد گونه سیاسی آن مورد بحث قرار میگیرد.
۱. خاستگاههای نظری و زمینههای تاریخی
موعودگرایی[1] به مجموعه باورها و برداشتهایی اشاره دارد که پیرامون اصل نجاتبخشی جامعه و تاریخ توسط منجی موعود و زیستن در چنین زمانهای و نزدیک بودن ظهور او سامان یافتهاند، از این رو با «آخرالزمانگرایی»[2] ارتباطی تنگاتنگ دارد. «آخرالزمان»[3] در اصل، مفهومی اسطورهای و دینی است که به نزدیکی روز داوری (یوم الدین)، روز واپسین یا رستاخیز دلالت میکند. از این دیدگاه ظلم و شر و فاجعه در جهان فراگیر میشود؛ اما ناگهان رویدادی معجزهآمیز رخ میدهد و در پی آن وضعیتی آرمانی پدید میآید و زمین پر از عدالت و خیر میشود و بدکرداران و تبهکاران نابود میشوند و نیکان و خوبرفتاران در بهشتی زمینی مدتی به سر میبرند تا اینکه جهان به پایان میرسد و طومار تاریخ بشری به همراه کیهان فروپیچیده میشود و آن جهان دیگر آغازیدن میگیرد.
اندیشه آخر الزمانی همواره برخی از آموزه های قرآنی را دستمایه خود قرار داده است. مفهوم «ساعه» که در آیات فراوانی از قرآن کریم برای هشدار به قیامت به کار رفته یکی از این موارد است. «ساعت آمدنی است و در آن تردیدی نیست» ، «بسا ساعت نزدیک باشد»، «همانا زلزله ساعت رخداد بزرگی است». نشانههای کیهانی این رخداد که در قرآن کریم با واژههایی همچون «الصاخه»، «آزفه»، «واقعه»، «راجفه»، «زلزله»، « رادفه»، «غاشیه» به آن اشاره شده است و با پدیدار شدن حیوانی به نام «دابه»، برآمدن دود «دخان»، تیرگی خورشید «تکویر» ، تاریکی ستارگان و سرکشی دریاها همراه است همگی در راستای توصیف این وضعیت تفسیر و به کارگرفته میشوند. از دیدگاه آخرالزمانی آین آیات بر آشوب و آشفتگی نظم جهانی و کیهانی دلالت دارند که همزمان با آنچه «فِتَن» نامیده میشوند رخ میدهند.[4]
موعودگرایی چنان که اشاره شد جریانی نیرومند در میان پیروان آیینهای یهودی، مسیحی و اسلام بوده و همچون درختی تنومند است که در طول زمان شاخههای گوناگونی بر آن رسته، برخی از شاخههای آن از بین رفته ولی برجای آن شاخههای جدید روییده است. در فرهنگ و تمدن اسلامی این جریان بر اساس آموزه مهدویت شکل گرفته است. مهدی نام منجی موعود مسلمانان است که فرقههای گوناگون اسلامی هر یک برداشت خاصی در مورد هویت و چگونگی ظهور او دارند. به اعتقاد برخی این واژه برگردان عربی واژه عبری «مسایح» یا «مسیح» به معنای هدایت شده است که از راه یهودیان یمنی که به اسلام گرویده بودند به ذهنیت مسلمانان راه یافت.[5] به هر حال سنت اسلامی روایاتی از پیامبر در بردارد که بر نجات بخشی جامعه بشری پس از فراگیر شدن بی عدالتی و بدی توسط شخصی به این نام خبر میدهند. در منابع روایی شیعه روایات بسیاری با این مضمون از پیامبر(ص) نقل شده است که «اگر از دنیا حتی به اندازه یک روز باقی مانده باشد خداوند آن روز را چندان طولانی کند تا فردی را از خاندان من بر انگیزد که نام او با نام من یکی است تا آن را همچنان که انباشته از ستم شده است پر از عدل و داد کند».[6]
فرقههای گوناگون شیعه هر یک تفسیر ویژهای از آموزه مهدویت داشتهاند و بر اساس آن نوعی از موعودگرایی را طرح کردهاند. در جریان بحران خلافت راشده در زمان عثمان و امام علی(ع) که گروهی آن را فتنه تعبیر کردند، زمینههایی برای طرح این اندیشه فراهم شد ولی به شکل یک جریان فکری صورتبندی نشد. [7] کیسانیه از نخستین فرقههای شیعی است که بر پایه اعتقاد به امامت و مهدویت محمد حنیفه پس از شهادت برادرش امام حسین (ع) استوار بود و با کوشش مختار ثقفی در عراق بسط یافت و میتوان آن را از نخستین نمونههای موعودگرایی در تاریخ تمدن اسلامی قلمداد کرد.[8] به اعتقاد شیعیان دوازده امامی مهدی موعود(عج) فرزند یازدهمین امام است و پس از ولادت در دو مرحله غیبت صغری و کبری از دیدگان پنهان شد و تا زمانی که به خواست خداوند ظهور او فرا رسد دوران غیبت ادامه خواهد یافت. دوران غیبت دوران انتظار است که در آن شیعه ضمن طرد نظام های سیاسی موجود آرمان تحقق نظام سیاسی عادلانه را در سر دارد. وجه اثباتی انتظار بر نیگیزاننده قیام برضد نظام سیاسی موجود است ولی وجه سلبی آن کنارگیری از امور سیاسی تا زمان بازگشت را توصیه می کند. این دوران در نهایت با رجعت؛ یعنی بازگشت مهدی به پایان میرسد و او رسالت تاریخیاش را محقق میسازد. بنابر این آموزه مهدویت و موعودگرایی در شیعه با سه مفهوم کلیدی غیبت، انتظار و رجعت پیوند دارد.
آموزه مهدویت همواره دستمایه مناسبی برای شکلگیری و بسط جریانهای موعودگرایانه در بین شیعه بوده است. دستیابی به سلاحهای اتمی و تشکیل دولت اسراییل نیز به تقویت این وضعیت دامن زدهاند؛ زیرا تهدید هستهای توانست این ادعای ادیان ابراهیمی را که روزی همه جهان و کیهان نابود خواهند شد، ملموستر و باورپذیرتر کنند و قریبالوقوع بودن این پایان را برای اذهان عمومی واقعیتر جلوه دهد. مسئله دولت اسرائیل، به همه آن پیشگوییهای «آخرالزمانی» که در سنتِ یهودی، مسیحی و اسلامی درباره ارض موعود وجود دارد، معنا و بعدی تازه بخشید. برای شماری از مسیحیان رجعت مسیح به ارض مقدس نزدیکتر شد و برای گروهی از مسلمانان نابودی اسرائیل و «آزادکردن بیتالمقدس از دست یهودیان» یکی از اقدامات لازم برای فراهم کردن ظهور مهدی قلمداد شد.
در قرن بیستم جریانهای موعودگرایانه در دو شکل دینی و غیر دینی بسط و گسترش یافتند و موضوع پژوهشهای فراوانی در اینباره شدند. گونههای دینی آن بر اساس سنتهای یهودی و مسیحی و اسلامی شکل گرفتند و گونههای الحادی آن بر اساس دو سنت مارکسیسم و فاشیسم پدید آمدند. به تعبیر برتراند راسل، مارکسیسم نوعی مسیحیت سکولار است؛ چون همه عناصر آن را دارد؛ اوّلاً: در آن، ثنویت هست. جنگ خیر و شر و آدم و شیطان، در مارکسیسم به صورت جنگ فئودال و دهقان، بورژوا و پرولتر دیده میشود. ثانیاً: تاریخ، در مسیحیت سه اپیزود دارد. دوره اَب، ابن و روح القدس؛ پس از مسیح (ابن)، دوره روحالقدس شروع شده است. روحالقدس، دوره عقلانیت تاریخ است. مارکسیسم هم سه دوره دارد. دوره کُمُون اوّلیه، دوره نزاع طبقات و دوره جامعه بی طبقه که سنتز دو دوره قبل است. در مسیحیت نیز انقلاب وجود دارد؛ انقلاب جهانی آخرالزمان یا جنگ آخرالزمان بین مسیح و دجّال در میگیرد. در مارکسیسم بین اردوی کار و اردوی سرمایه چنین نزاعی در میگیرد و فرجام آن هم بهشتی زمینی یعنی جامعه بیطبقه است.
فاشیسم هم نوعی منجیگرایی مدرن است. فاشیسم میگوید: من رایش سوم هستم. آخرین مرحله تاریخ هستم؛ یک نژاد باید دنیا را بگیرد و نژاد پستتر باید از بین برود؛ فاشیسم به نوعی، خود را با داروینیسم اجتماعی پیوند میزند. در آلمان و ایتالیا، فاشیسم پس از یک شرایط آنومیک پیدا شد، زیرا در چنیین شرایطی در جامعه یک ازجا کندگی[9]رخ میدهد و زمینه برای ظهور یک رهبر کاریزماتیک فراهم میشود. در جوامعی همچون ایران نیز که در پرتو ادیان ابراهیمی آموزههای موعودگرایانه فربه شده باشد و یک رهبر کاریزماتیک نیز ظهور کند، احتمال وقوع جنبشهای موعودگرایانه بالا میرود.
۲.موعودگرایی در ایران معاصر
در نیمه دوم قرن اخیر، ایران شاهد دستکم دو جریان موعودگرایانه بوده که آنها را تحت عنوان «موعودگرایی غیرسیاسی»[10] و «موعودگرایی سیاسی»[11] میتوان جای داد. گونه نخست از نظر زمانی بر نوع اخیر مقدم است و انجمن حجتیه مهدویه که با ایده مبارزه با بهاییت شکل گرفت آن را نمایندگی میکرده است. این گروه، تشکلی غیر سیاسی بود که بر اساس سنت فکری مسلط در اندیشه شیعی با نگرش سلبی به حکومت در عصر غیبت مینگریست و به تقیه در عصر غیبت و انتظار و آمادگی برای ظهور حضرت مهدی اعتقاد داشت. از دیدگاه آنان بهاییت آیینی بدعتگذار، انحرافی و گمراه کننده است که بر اساس تحریف آموزه مهدویت پدید آمد و گسترش آن پیامدهای زیانباری برای جامعه اسلامی دارد، از این رو ستیز با آن ضروری و در این راه همکاری با هر نوع حکومتی جایز است. انجمن حجتیه در اساسنامهاش خود را غیر سیاسی معرفی کرد و اعضای خویش را از فعالیت سیاسی باز میداشت. هر چند منع فعالیت سیاسی به معنای بازداشتن از پذیرش سمتهای سیاسی در حکومت نبود و همکاری با حکومت در راستای مبارزه با بهاییت را روا و نیک قلمداد میکرد.[12]
در دهه ۵۰ به دنبال شکلگیری و بسط گفتمان گفتمان اسلام سیاسی در ایران که الگویی دینی برای اداره دولت و سامان دادن به جامعه را جستجو میکرد، موعودگرایی غیر سیاسی به تدریج دچار چالش و بحران شد. این بحران به ویژه از هنگامی آغاز شد که آیتالله خمینی تقیه در برابر رژیم پهلوی را حرام و مبارزه با آن را واجب اعلام کرد. از دیدگاه وی مبارزه با استبداد و استعمار و کوشش برای تأسیس نظامی اسلامی اصالت داشت و در برابر چنین اهدافی مبارزه با آیین بهاییت رنگ میباخت و در درجه دوم قرار میگرفت. از این رو وی انجمن حجتیه را که در اوج مبارزات همچنان تقیه پیش میگرفت، یک جریان فریب خورده و افکار آنان را «غلط و انحرافی» معرفی کرد. با پیروزی انقلاب اسلامی چالش و ستیز با این جریان بسیار جدیتر شد و در نهایت به دستور امام خمینی تعطیل و منحل اعلام شد.
انحلال انجمن حجتیه به معنای پایان ماجرای موعودگرایی نبود بلکه زمینهساز ظهور گفتمان و جریانی جدید با عنوان «موعودگرایی سیاسی» شد. در واقع گفتمان موعودگرایی در پی بیقراری و بحرانی شدن حاصل از چالش با گفتمان رقیب به صورتبندی جدیدی دست یافت و در چارچوب آن توانست به حیات خود در شکل تازه ادامه دهد. موعودگرایی سیاسی بر پایه همنهادسازی آموزههای موعودگرایانه و اسلام سیاسی پدید آمد و در طول سه دهه به تدریج موفق شد موقعیت خود را در بین جریان های سیاسی تثبیت کند. این جریان در زمان حیات امام خمینی کوشش برای رسمیت بخشیدن به خود را آغاز کرد. بر اساس گزارش برخی از نزدیکان رهبر انقلاب، سه نفر از چهرههای برجسته این جریان در دیدار با ایشان خود را به عنوان مرتبطین با امام زمان معرفی کردند. امام خمینی از آنان خواست تا پاسخ سه سوال را از امام زمان جویا شوند و پس از ناکامی در پاسخ به پرسشها آنان را شیاد خواند و خطاب به آنان گفت: شیادها، دست از این حرفهایتان بردارید و دنبال شیادی نروید.[۱۴]
پس از درگذشت آیت الله خمینی این جریان از کوشش بازنایستاد و به تدریج توانست جایگاه خود را ارتقاء بخشد و به بهبود موقعیت سیاسی خود اقدام کند. به گمان نگارنده در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ گروهی از وابستگان به این جریان توانستند با استفاده از شکاف میان نیروهای اصلاحطلب و محافظهکار و نیز با بهرهگیری از موقعیت خود و حمایتهای پنهان برخی از عناصر قدرت پست ریاست جمهوری را از آن خود کنند. در جریان انتخابات اخیر نیز با وجود ائتلاف نسبی جریان محافظهکار و اصلاحطلب به علت بهرهمندی از حمایت آشکار عناصر قدرت بار دیگر توانستند از انتقال قدرت به جریانهای رقیب جلوگیری و به حضور خود در نهاد ریاست جمهوری ادامه دهند. دلایل و مستنداتی که برای تقویت این گمانه وجود دارد بسیارند و در ادامه کوشش خواهد شد تا پس از بررسی مولفههای اعتقادی و ویژگیهای رفتاری این جریان برخی از آنها بیان شوند.
۳. اصول و ویژگیها
چنانکه اشاره شد موعودگرایی سیاسی تلفیقی از آموزههای موعودگرایانه و اسلام سیاسی است و از یک سو ایده آخرالزمان و ظهور منجی موعود و از سوی دیگر اندیشه تأسیس حکومت دینی و اداره جامعه بر اساس دین را به عنوان مقدمه ظهور طرح میکند. از این رو این جریان دارای اصول و ویژگیهای مشترکی با گونه غیر سیاسی آن و همچنین با دیگر گرایشهای اسلام سیاسی میباشد. با وجود این نمیتوان تفاوتهایی که آن را از گونههای بدیل خود جدا میسازد و در پرتو آنها با دیگر رقیبان مرزبندی میکند را نادیده گرفت. افزون براین موعودگرایی سیاسی به شکل جدی وامدار بدیلهای غربی خود چه در سنت مسیحی و یهودی و چه در سنت مارکسیستی و فاشیستی است. وامداری این جریان به الگوهای غربی در قیاس با سنت شیعی اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و بسیاری از مفاهیم و نشانههای خود از جمله یهودیستیزی را از آنها گرتهبرداری کرده است. بنابر این موعودگرایی سیاسی در مجموع اصول و ویژگیهایی را بازنمایی میکند که آمیزهای از عناصرِ برگزیدهای از سنتِ شیعی و اسلام سیاسی و نیز عناصری از ایدئولوژیهای توتالیتر غربی مانند کمونیسم و فاشیسم است.
نخستین اصل حاکم بر این جریان اعتقاد به آخرالزمان و باور به این است که تاریخ در حال نزدیک شدن به پایانِ خود است و امام دوازدهم، منجی و موعود، به زودی ظهور خواهد کرد و جهان را از عدل و قسط خواهد آکند. این اصل برای موعودگرایان سیاسی مقاومت در برابر نظام بین الملل و نظم جهانی را در پی دارد زیرا آنان اخبار مربوط به اخرالزمان را از دیدگاه تجویزی و توصیهای تفسیر و تحلیل میکنند. موعودگرایان غیر سیاسی با وجود اشتراک در این اصل، به ایستادگی در برابر نظام بین الملل نمیاندیشند و اخبار مربوط به آخرالزمان را با دید توصیفی تفسیر میکنند.
دومین اصل این جریان تاکید بر اسلام آیینی در برابر اسلام فقاهتی و اخلاقی است. این جریان چندان پروای فقه و احکام شرعی و اصول اخلاقی دین را ندارد و بیشتر برجنبههای عاطفی و احساسی همچون مراسمهای مربوط به ولادت و درگذشت امامان مانند عاشورا و نیمه شعبان تاکید میکند. مراسم زیارت عاشورا و یا دعای ندبه برای پیروان این جریان اهمیتی بسیار دارد. روش آن در تفسیر و تبلیغ دین بهره بردن از نوعی هرمنوتیک عامیانه و عوام پسندانه است و بر روی آموزههایی تاکید میکند که قدرت تحریک احساسات عوام را داشته باشد. از این رو توسعه مداحیگری و توجه به مراکزی همچون مسجد جمکران در برنامههای فرهنگی آن از اولویت بر خوردار است.
موعودگرایی سیاسی به دلیل تأکید بر اسلام عامهپسند ارزش چندانی برای مطالعه روشمند اسلام و علوم اسلامی مرسوم در حوزههای علمیه قایل نیست. این نگرش فاصله این جریان را با روحانیت و مرجعیت معنادار میکند، زیرا از دیدگاه روحانیونی که به علوم مرسوم حوزوی پایبندند و در چارچوب نظام حوزه آموزش دیدهاند آخرالزمانگرایی نشانه گسسته خردی و بیعقلی قلمداد میشود. از این رو موعودگرایی به ویژه وجه سیاسی آن چندان به روحانیت روی خوش نشان نمیدهد و نهاد روحانیت را به علت عدم همراهی با ادعاهایش فاسد و آن را نیز از علایم آخرالزمان قلمداد میکند.
سومین اصل توجه به علوم غریبه و پیشگویانه و پیشبینی است. موعودگرایی سیاسی به فرد مقدس و ذکر و استخاره و علوم پیشگویانه حتی اگر از سنخ جادو و سحر باشد اهمیت بسیار میدهد. توجه به این امور ریشه در نگرش منفی این جریان به علوم و دانشهای جدید دارد. بر این اساس وفاداران به این جریان دانشهای مدرن را بی بنیاد و مدارک دانشگاهی را کاغذ پاره قلمداد میکنند. البته با دیدی ابزارگرایانه و برای اقناع توده خود را بهرهمند از چنین مدارکی معرفی مینمایند. به هر حال جایگزین دانشهای جدید برای آنان همان علوم غریبه و پیشگویانه است حتی اگر منبع آن مرتاضهای هندی باشند. این نوع نگرش همچنین به گسترش خرافات و موهومات در نزد طرفداران این جریان دامن زده است.
چهارمین اصل این جریان اعتقاد به اعمال تسریع بخش برای ظهور است. موعودگرایی سیاسی خود را حامل پیامی از سوی امام غایب شیعه حضرت مهدی(عج) و موظف به بلوا و برهم ریختن نظم جهان برای نزدیکی ظهور میداند. این جریان بر خلافگونه غیر سیاسیاش تفسیری حماسی از انتظار ارائه میکند و به ضرورت اقدام انسانی برای نزدیک کردن ظهور نظر میدهد. این برداشت به این جریان حالتی انقلابی میدهد و شعارهای آن را بسیار رادیکال میکند. این شعارها همچون نابودی اسراییل و نفی هولوکاست که بیشتر ستیز با نظم حاکم بر جهان را هدف قرار میدهد و جنبه آشوبگرایانه دارد در وهله نخست شاید برخی را به طمع خام اینکه همان شعارهای انقلاب اسلامی و امام خمینی است با خود همراه سازد. ولی با نگاه دقیق میتوان دریافت که این شعارها بر اساس مبنای کاملاً متفاوت از دیدگاه رهبر انقلاب اسلامی طرح شده؛ مبنایی که از نظرگاه وی شیادی قلمداد شده است. این تفاوت هنگامی آشکار می شود که به همانندی این شعارها با الگوهای فاشیستی موعودگرایی همچون آلمان هیتلری توجه شود.
پایگاه این جریان بیشتر طبقات پایین و محروم جامعهاند و در میان طبقه متوسط و بالای جامعه طرفداری ندارد. این ویژگی یکی از تفاوتهای مهم آن با گونه غیرسیاسیاش میباشد. انجمن حجتیه به عنوان نماینده جریان غیر سیاسی طرفداران زیادی در بین طبقات متوسط و بالای جامعه داشت و اساسا به توسعه پایگاه خود در طبقات محروم نمیاندیشید. برخی از پژوهشگران که علل پیدایش جنبش موعودگرایانه را مورد بررسی قرار داده اند عامل محرومیت نسبی را در بین دیگر عوامل برجسته کردهاند. به اعتقاد آنان محرومیتهای نسبی در پوشش محرومیتهای اقتصادی، اجتماعی، ارگانیسمی[۱۵]، اخلاقی و در نهایت روحی و معنوی سبب میشوند تا افراد برای جبران محرومیتهای خود به آموزههای موعودگرایانه روی آورند.
موعودگرایی سیاسی برای طرح و بسط ایدههای خود افزون بر آموزه مهدویت از مفاهیم و نشانههایی استفاده میکند که بیشتر از نسخههای غربی آن گرتهبرداری شده است. نفی هولوکاست، متهم کردن مخالفان به شیطانپرستی و برگزاری نمایشگاههایی تحت همین عنوان، برجسته کردن ماجرای مسیح و رجعت وی در قالب فیلم و نمایش از این موارد میباشد. موسسه آینده روشن که در اوایل دهه هشتاد با استفاده از کمکهای شهرداری تهران تأسیس و از دولت نهم کمکهای فراوانی دریافتن کرد، در پشتیبانی فکری از این جریان کوشش فراوانی کرده است.
۴. سخن آخر
جریان موعودگرایی سیاسی همچون دیگر جریانهای ایدئولوژیک بر اساس اصول اعتقادی مشخصی استوار شده و ویژگیهای روشنی دارد. جریانهای ایدئولوژیک تا پیش از استقرار در جستجوی آرمانشهر هستند ولی پس از دستیابی به قدرت به تدریج به جای ارزشها به حفظ موقعیت خود میاندیشند. جریان موعودگرایی سیاسی نه تنها از این قاعده مستثنا نیست بلکه از آغاز با هدف دستیابی به قدرت سیاسی شکل گرفت، از این رو همواره نگاهی ابزارگرایانه به آموزهها، شعارها و نشانهها داشته است. شاید برخی با مشاهده برخی نابسامانیهای رفتاری از چهرههای منتسب به این جریان ، ارزیابی متفاوتی ارایه کنند. به نظر آنان چنین رفتارهایی بیش از آن که نشانگر اعتقاد به موعودگرایی سیاسی باشند حاکی از بیاعتقادی به هر چیزند. از دیدگاه این نوشتار نابسامانی رفتار این افراد با وجود یک ایدئولوژی جهت دهنده ناسازگار نیست بلکه بر آمده از انگیزه قدرتطلبی است که آفت هر نوع تفکر ایدئولوژیک میباشد. نوشتار حاضر صرفاً با هدف پرتوافکنی در مورد برخی از زوایای این جریان نگاشته شد و جای مباحث زیادی در اینباره همچنان خالی است.[15]
* سیدعلی میرموسی؛ استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه مفید
ارجاعات:
[1] .messianism
[2] .Apocalypticism
[3] .Apocalypse
[4].Said Amir Arjomand, Islamic Apocalypticism in the Classic period, in the Encyclopedia of Apocalypticism, Ed by Bernard McGinn, New York, Continuum,۲۰۰۰, Vol ۲,pp۲۳۹-۲۴۸
[5]. بنگرید: باتریشیا کرونه و مایکل کوک، الهاجریون، ترجمه نبیل فیاض، بی نا، ۱۹۹۹،ص ۴۹ و نیز محمد عابد الجابری،العقل السیاسی العربی، الطبعه الثانیه ، بیروت: مرکز الدراسات الوحده العربیه، ۱۹۹۲،ص۲۸۷
[6]. محمد بن نعمان مفید،ا لإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ،ج۲ ، ص ۳۴۰
[7] . Arjomand, ibid, p۲۴۹
[8] .ibid,p۲۵۰
[9] .disorientation
[10] .apolitical messianism
[11] . political messianism
[12]. این برداشت انجمن حجتیه به نوعی با برداشت بهاییت همسویی دارد زیرا بهاییت نیز خود را آیینی غیر سیاسی معرفی میکند ولی همکاری با هر حکومتی را در راه ترویج این آیین جایز و نیک می داند.
[13]. آخرین سخنان محمد توسلی از اعضای بیت امام خمینی در مجمع تشخیص مصلحت نظام،http://www.noandish.com/com.php?id=۱۴۱۲۸ تاریخ ۲۸ بهمن ۸۶
[15]. در این راستا می توان از پژوهشهای ارزشمندی که تا کنون انجام شده است بهره برد. به عنوان نمونه دانشنامه سه جلدی آخرالزمان گرایی ویراسته برنارد مک گین مقالات گوناگونی را در این زمینه گرد آورده و منبعی سرشار برای پژوهش در این باره است که متاسفانه هنوز به فارسی برگردانده نشده است.
موعودگرایی سیاسی تلفیقی از آموزه های موعودگرایانه و اسلام سیاسی است و از یک سو ایده آخر الزمان و ظهور منجی موعود و از سوی دیگر اندیشه تاسیس حکومت دینی و اداره جامعه بر اساس دین را به عنوان مقدمه ظهور طرح می کند.